معنی قسمت کننده

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

قسمت

‎ پارک پاره، زون بهره بهر بهرک، فرشیم نسک، بخش بندی (اسم) جز ء جزو پاره، نصیب بهره، سرنوشت تقدیر: قسمت حوالتم بخرابات می کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم. (حافظ 219) یا دیوان قسمت. جهان تقدیر: عیبم مکن برندی و بد نامی ای حکیم خ کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم. (حافظ 213)، عوارضی که برای مصارف فوق العاده یا برای تامین مخارج دیوان و غیره وصول می شده است جمع: قسم. یا قسمت بزرگ. قسمت کبری در ادوارالوف: سالها ء عالم نزدیک با معشر سیصد و شصت هزار سالست و طوفان بر میانگاه است و او را اندر آن کتابی است نامش کتاب الالوف. درجه های فلک برابر هزارها نهاد نخستین هر درجه ای را هزار سال تا حصه یک سال سه ثانیه گشت و سه پنجیک ثانیه و این را قسمت بزرگ نام کردست. یا قسمت خرد. قسمت صغری در ادوارالوف (بیرونی در دنباله عبارات قبل آورد:) آنگاه بروج را دیگر بار برابر هزارها نهاد هر برجی را هزار سال. و این را انتها ء الوف نام کرد. آنگه سوم بار بروج را بسالها که آحادند برابر نهاد هر برجی را سالی تا انتها ء سالها بحاصل آمد چنانک گفتیم پیشتر زین. و چهارم بار درجه ها را برابر آحاد سالها نهاد هر درجه ای را سالی تا قسمت خرد بجای آمد. یا قسمت صغری. قسمت خرد. یا قسمت کبری. قسمت بزرگ. یا قسمت متسوعب. مستوعب.


قسمت کن

بخش کن بخش کننده بخشار (صفت) قسمت کننده قاسم: اینکه می گویند قسمت کن یا مغبون است یا ملعون دروغ نیست.

گویش مازندرانی

قسمت

هکتار معادل، ۰۰۰۰ مترمربع، سرنوشت –قسمت

فرهنگ عمید

قسمت

نصیب، بهره،
جزء، بخش،
سرنوشت، تقدیر،
(ریاضی) تقسیم،
* قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن، تقسیم کردن،

لغت نامه دهخدا

قسمت

قسمت. [ق ِ م َ] (ع اِ) قسمه. بهره و بخشش چیزی، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است. (آنندراج). رجوع به قِسمه شود:
برفت آن زمین را دو قسمت نهاد
به هر یک پسر زآن نصیبی بداد.
سعدی (از آنندراج).
قسمت خود میخورند منعم و درویش
روزی خود میبرند پشّه و عنقا.
سعدی.
گر عشق نهد قسمت من خواری و آفت
خواری به حمیت بکشم نی به لطافت.
عرفی (از آنندراج).
یک زخم رسا قسمت صد سینه نیفتاد
از بس به شهادتگهش امروزغلو بود.
واله هروی (از آنندراج).
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
محمدخان قدسی (از آنندراج).
آب و رنگ چهره ٔ او را اگر قسمت کنند
بی سخن گلگونه ٔ چندین گلستان میشود.
صائب.
هرکه در دنیای فانی زادِ عقبی جمع کرد
قسمت امروز خورد و دل ز فردا جمع کرد.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
قسمت هیچکس را هیچکس نتواند خورد.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قسمت

بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت

فارسی به ایتالیایی

قسمت

sezione

porzione

razione

فارسی به آلمانی

قسمت

Abteilung (f), Bein (n), Keule (f), Ministerium (n), Zweig (m), Gesellschaft (f), Kismet, Partei (f), Schicksal [noun]

معادل ابجد

قسمت کننده

729

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری